کد مطلب:260199 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:320

نگاهی به عملکرد دشمن
بیست سال تحت محاصره و مراقبت شدید قرار دادن امام معصوم علیه السلام، به تنهایی نمی توانست اهداف خبیث عباسیان را برآورده سازد و باعث سكوت یا نرمش و سازش امام گردد. یا نور هدایت و ولایت را در بین موالیان آن حضرت به ضعف و خاموشی كشاند.

از این رو حكومت جور هر از چندگاه تدبیری تازه می اندیشید و در ایذاء و آزار آن بزرگوار و خوار و خفیف كردن او می كوشید. و شیعیان را با مشكلی جدید روبرو می ساخت:

الف) انتقال حضرت به خانه های دیگر و تعویض مأموران مراقب. اینكار كه خود موجب آزار و خستگی آن بزرگوار بود باعث می شد كه رابطها و موالیان مشتاق آن حضرت در پیدا كردن محل استقرار به زحمت دچار شوند و نیز از تحت تأثیر قرار گرفتن مأموران جلوگیری شود و احتمال وجود عوامل نفوذی حضرت در بین آنان منتفی گردد.

ب) تفتیش خانه ی حضرت به بهانه های مختلف و جستجوی لوازم منزل در طلب مدارك یا اسلحه. [1] .

ج) زندانی ساختن در زندانهای گوناگون.



[ صفحه 20]



بعضی از این زندانها، عمومی بوده و گروهی از مخالفین حكومت یا شیعیان همراه با حضرت زندانی بوده اند. چنانكه از روایت ابوهاشم جعفری بر می آید كه نقل كرده: با گروهی از شیعیان در حبس بسر می بردم كه حضرت ابومحمد عسكری علیه السلام و برادرش جعفر را به حبس منتقل كردند... [2] .

برخی دیگر از این زندانها، زندان معمولی و عمومی نبود، بلكه بطور خاص حضرت عسكری علیه السلام به آنها منتقل می شد. و هر یك گماشته و زندانبانی مشخص داشت كه كیفیت شكنجه بر عهده ی خود او واگذار می شد.

از آن جمله است زندانی با زندانبانی به نام «نحریر» كه علیرغم اصرار همسرش، خواست حضرت را طعمه ی شیران سازد.

دیگری زندانبانی به نام سعید است كه مأمور می شود امام عسكری علیه السلام را به حبسی دیگر در كوفه انتقال دهد.

زندان دیگری با زندانبانی به نام علی بن اوتاش [3] نیز، در تاریخ مذكور است كه دشمنی فراوان با آل محمد صلی الله علیه و آله داشت.



[ صفحه 21]



زندانبان مشهوری كه به مناسبت های مختلف ذكری از او در روایات مربوط به امام حسن عسكری علیه السلام شده است مردی منحرف به نام صالح بن وصیف است كه زندان او زندان خشیش نامیده می شد. [4] .

آخرین زندان آن حضرت، زندانی بود كه علی بن جرین زندانبان آن بوده است. [5] .

د) گماشتن افراد لاابالی و فاسد برای دخول در بیت آن بزرگوار و استخدام شدن در مسئولیت های مربوطه:

چنانكه در روایتی كه یحیی قشیری آن را نقل نموده است می خوانیم:

حضرت ابومحمد عسكری علیه السلام وكیلی را استخدام كرده بود. وكیل در منزل حضرت، حجره ای را به خود اختصاص داده و خدمتكار سفیدپوستی را به خدمت گرفته بود. چندی نگذشته بود كه مراوده ای بین او و خادم برقرار شد و از او خواست كه برایش آبجو بیاورد و به هر حیله ای كه بود آبجو را به خورد خادم داد. و در حالت مستی با او رابطه ی نامشروع برقرار كرد، در حالیكه بین او و ابومحمد علیه السلام سه در بسته وجود داشت كه قبلا همگی را قفل زده بود.

وكیل خود اعتراف كرد كه من به هوش بودم شنیدم و دیدم كه درهای قفل شده یكی یكی باز می شوند و ناگهان ابومحمد علیه السلام را



[ صفحه 22]



مشاهده نمودم كه آمده و بر در حجره ایستاده و می فرماید: آی شما! از خدا بترسید. صبح كه شد آن حضرت امر كرد خادم را بفروشند و مرا از منزل بیرون كنند. [6] .

نمونه ی دیگری از روایات كه نشان دهنده ی نفوذ وجود چنین اشخاص پست و فرومایه ای در بین ملازمان بیت حضرت و خدام و اهل منزل اوست، مربوط به زمان غسل و دفن امام علی النقی علیه السلام می باشد:

ابوهاشم جعفری نقل كرده است زمانی كه حضرت ابوالحسن امام هادی علیه السلام دعوت حق را اجابت كرد، فرزندش حضرت ابومحمد علیه السلام به كار غسل دادن و سایر امور در تجهیز او مشغول گشت. در همین حال بعضی از خادمان منزل به سرعت، هر چه را كه می توانستند از جامه ها و درهمها و سایر اشیاء بر جای مانده از آن بزرگوار، برداشته و پنهان نمودند.

حضرت ابومحمد علیه السلام پس از فراغت از تجهیز پدر، به محل استراحت خود بازگشت و نشست. سپس آن خادمان را فراخواند و فرمود: اگر آنچه را از شما می طلبم تصدیق كرده و انجام دادید از عقوبت من در امانید. و اگر بر انكار آن اصرار ورزیدید، خود هر چیزی را كه هر كدام از شما برداشته است نشان می دهم و شما را بر آنچه كرده اید و از جانب من استحقاق آن را دارید عقوبت می نمایم.

سپس رو به یكی از آنان نمود و او را به اسم صدا كرد و فرمود:



[ صفحه 23]



فلانی تو فلان چیز را برداشته ای. و سپس رو به دیگری كرد و فرمود: و تو ای فلانی، فلان چیز را برداشته ای. و همینطور همگی را مورد خطاب قرار داد. و آنها تصدیق كردند و به ناچار آنچه را كه برده بودند بازگرداندند. [7] .

هـ) وادار كردن به كارهایی تحقیرآمیز در جهت كاستن از اهمیت و ابهت و هیبت امام علیه السلام: نمونه ی روشنی كه به خوبی نشان دهنده ی روحیه ی استكباری ملوك بنی عباس و كارگزاران آنان در برابر امام عسكری علیه السلام می تواند باشد؛ جریانی است كه احمد بن حارث قزوینی آن را نقل كرده است. او می گوید:

من همراه با پدرم در سامراء زندگی می كردم و او تیمار كننده ی چهارپایان در نزد امام ابومحمد علیه السلام بود. زمانی در نزد مستعین خلیفه ی وقت قاطری بود كه از حیث بزرگی و خوبی مانند نداشت، لكن سركشی آغاز كرده و كسی را توانایی باركردن و یا لجام زدن بر آن حیوان نبود تا جائیكه همه ی مهار كنندگان سامراء را آوردند، اما هیچیك نتوانست برای رام كردن و سوار شدن بر آن چاره ای بیابد.

بعضی از ندیمان خلیفه گفتند: چرا در پی حسن ابن الرضا نمی فرستی تا بیاید، یا رامش كند و بر آن بنشیند و یا ضربه ای بخورد و كشته شود؟

مستعین از این پیشنهاد خوشش آمد و به دنبال ابومحمد علیه السلام فرستاد و پدرم نیز با او رفت. وقتی كه ابومحمد علیه السلام وارد منزل گشت



[ صفحه 24]



نگاهی به قاطر كه در سرای آن ایستاده بود نمود و دستش را بر كتف آن نهاد. قاطر چموش، بدون هیچ حركتی، آرام و رام ماند و تمام بدنش عرق كرد.

سپس بسوی مستعین رفت و او به حضرت خوشامد گفت و دستور داد: این قاطر را لجام بزن.

حضرت رو به پدرم كرد و فرمود: او را لجام بزن.

مستعین مخالفت كرد و خطاب به آنحضرت گفت: تو ای ابومحمد، تو آن را لجام بزن! حضرت برخاست و عبای خویش را برداشت و قاطر را لجام زد و دوباره برگشت و نشست.

مستعین دیگرباره گفت: ای ابومحمد زین بر آن بگذار. حضرت به پدرم فرمود: زین بر آن بگذار.

مستعین مخالفت كرد و گفت: تو ای ابومحمد، تو زین بر پشت آن بگذار!

امام علیه السلام دوباره برخاست و زین را برداشته و بر پشت قاطر نهاد و بازگشت.

هنوز امام علیه السلام ننشسته بود كه مستعین آمرانه گفت: سوار آن می شوی؟

حضرت پذیرفت و بدون آنكه قاطر كمترین مقاومتی كند بر پشت آن سوار گشت و آن را در صحن منزل دوانید، و سپس به نیكوترین روش سواركاری آن را به رفتن واداشت، و قاطر به بهترین وجهی راه رفت. سپس پیاده شد و بازگشت. مستعین - با لحنی استهزاء آمیز -



[ صفحه 25]



گفت: امیرالمؤمنین تو را به این سواری واداشت. [8] .

علامه مجلسی با تأكید بر اینكه این واقعه ظاهرا باید در زمان امامت حضرت امام حسن عسكری علیه السلام اتفاق افتاده باشد نام خلیفه ی عباسی را اشتباه می شمارد و معتز را صحیح می داند. [9] .

آنچه مسلم است روش اهانت آمیز خلیفه ی عباسی در وادار كردن حضرت به كارهایی است كه خود آن بزرگوار آنها را به مسئول مباشر آن، ارجاع می دادند.

و) اقدام به قتل:

گروهی از راویان معاصر حضرت عسكری علیه السلام نقل كرده اند كه در ایام معتمد عباسی آن بزرگوار را به شخصی كه به عنوان نحریر و استاد، مشهور بود تحویل دادند و او در سختگیری و آزار امام علیه السلام اصرار می ورزید.

همسر نحریر به او گفت: از خدا بترس. تو نمی دانی چه كسی در منزل توست؟! و و سپس مواردی از عبادت و طاعت و درستكاری مولا را برایش نقل كرد و گفت: من نسبت به آنچه با او می كنی بر تو می ترسم.

- او كه از شنیدن مناقب و فضایل امام به خشم آمده بود فریاد زد. - به خدا سوگند او را بین درندگان وحشی می اندازم، و همان زمان پیش معتمد رفت و از او برای تصمیمی كه گرفته بود اجازه خواست و او



[ صفحه 26]



هم اجازه داد.

نحریر بازگشت و حضرت را به جایگاهی كه شیران درنده نگهداری می شدند برد و پیش آنان انداخت. و هیچكس شك نداشت كه شیران در اولین لحظات، او را دریده و خواهند خورد.

روایت شده است كه یحیی بن قتیبه بعد از سه روز به همراه استاد نحریر به آن محل آمدند و به آن جایگاه نگاه كردند، پس او را در حالی یافتند كه نماز می خواند و شیران در اطراف او حلقه زده بودند. استاد با غضب به جایگاه وارد گشت و شیران او را پاره پاره كرده و خوردند.

یحیی با شگفتی برگشت و به همراه خویشانش بر معتمد وارد شد. پس خود معتمد برخاست و بر امام عسكری علیه السلام وارد گشت و اظهار فروتنی كرد و از آن حضرت درخواست كرد كه برایش دعا كنند. [10] .

از آنچه در چندین روایت مذكور آمده علاوه بر بعد اعجاز و كرامت آشكاری كه از ناحیه ی آنحضرت پدیدار می شد و چه بسا می توانست مایه ی عبرت و آگاهی كوردلان و مخالفان باشد بیش از هر چیز میزان مظلومیت آن بزرگوار در برابر برخوردهای معاندانه و كینه جویانه ی عباسیان، قابل درك است و در نگاهی دیگر میزان محبوبیت مردمی و تأثیرات اجتماعی آن بزرگوار می تواند مورد دقت قرار گیرد كه علیرغم آن همه فشار و مراقبت و تلاش در جدا نگهداشتن امام علیه السلام از مردم، باز هم دلها مشتاقانه بسوی او گرایش می یافتند و جایگاه مقدس رهبری او روز به روز از قدرت و صلابت بیشتری برخوردار



[ صفحه 27]



می شد و در مقابل این همه اشتیاق و گرایش قلبی بود كه عباسیان به آن همه ترفندهای خبیثانه دست می زدند، و از هیچ اقدام ناجوانمردانه ای خودداری نمی كردند.

و همین است سر حركت رسوای عباسیان در خراب كردن مزار سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علیه السلام كه در دوران پرنشیب و فراز زندگانی مولا امام حسن عسكری علیه السلام، با بی شرمی تمام گروهی از یهود را به تخریب مراقد مطهره ی شهیدان كربلا واداشتند. [11] .

آری اگر احساسات پاك مردم نسبت به این خاندان و آستان مطهرشان نمی بود و اگر اقبال روز افزون امت به معصومین علیهم السلام و رهبری آنان آشكار نمی شد، دلیلی برای این همه جسارت و گستاخی از ناحیه ی عباسیان و سایر همانندانشان در تاریخ باقی نمی ماند.

چنانكه در تاریخ معاصر نیز اگر خوف استكبار و دست نشاندگان و مزدورانشان از آیین حركت آفرین ولایت نمی بود، و اگر از بیداری و آگاهی امت اسلامی نسبت به حقانیت و افضلیت تفكر شیعی نمی هراسیدند، و اگر قبول امامت و رهبری اهلبیت علیهم السلام توسط مظلومان و مستضعفان جهان را عاملی برای سقوط كاخهای ظلم و جور و استحمار خویش نمی دیدند؛ هرگز اینقدر با اندیشه ی ولایت و سلوك شیعی مبارزه نمی كردند و به خرابی آثار اهلبیت در بقیع و اطراف حرم رسول الله صلی الله علیه و آله، و بلكه در هر كجای دنیا، دست نمی زدند و نسبت به نشر احادیث امامان بزرگوار شیعه و پخش كتب علمای



[ صفحه 28]



شیعه در دنیای اسلام و كشورهای به اصطلاح اسلامی، حساسیت نشان نمی دادند.


[1] كافي، جلد 2، صفحه ي 434.

[2] مختار خرائج، صفحه ي 239 - مناقب، جلد 4، صفحه ي 430.

[3] علي بن اوتاش كه خود دشمني سختي با خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سختگيري فراوان در حق آل ابوطالب عليه السلام داشت، از طرف حكومت هم تحت فشار بود كه با ابومحمد عليه السلام چنين و چنان رفتار كن، با اينهمه هنوز تنها يك روز در نزد او گذرانده بود كه تحت تأثير عظمت و رفتار انسان ساز او قرار گرفت و در مقابل او چهره ي تواضع بر خاك نهاد و از آن پس جز به ديده ي تكريم و احترام به او نمي نگريست. و زماني كه او را ترك كرد بيناترين مردم نسبت به حق او بود و هميشه از او به نيكويي سخن مي گفت. ارشاد صفحه ي 322 - اعلام الوري صفحه ي 359.

[4] اعلام الوري، صفحه ي 354.

[5] مهج الدعوات، صفحه ي 343.

[6] مناقب آل ابي طالب، جلد 4، صفحه ي 433 - كافي، جلد 2، صفحه ي 444 و 445.

[7] بحارالانوار، جلد 50، صفحه ي 259، به نقل از خرائج.

[8] مناقب آل ابي طالب، جلد 4، صفحه ي 438 - ارشاد مفيد، صفحه ي 321.

[9] پاورقي بحارالانوار، جلد 50، صفحه ي 266، به نقل از مرآة العقول.

[10] ارشاد مفيد، صفحه ي 324 - مناقب، جلد 4، صفحه ي 430 - كافي، جلد 2، صفحه ي 448.

[11] پاورقي بحارالانوار، جلد 50، صفحه ي 160 به نقل از مقاتل الطالبين، ابوالفرج.